سال گذشته درست چنین روزهایی بود که با دار و دسته مان می رفتیم جشن سینما حقیقت ... یادش بخیر ... روزهای پاییزی قشنگی بود ... کلی رفیق بازی و فیلم های جدید و گزارش های روزانه جشنواره که با روبرت صافاریان و پیروز کلانتری می نوشتیم ... یک سال گذشته ... ما در این یک سال نه به اندازه ای که یک شهروند رومی و یا نیویورکی یا تورنتویی بزرگ می شود،بزرگ شدیم ... ما سال ها بزرگ تر شده ایم.
ما مستندسازان سینمای ایران،مدتها پیش در بیانیه ای اعلام کردیم که در جشنی که نداریم شرکت نمی کنیم. ما برای اولین بار در تاریخ سینمای مستندمان در حرکتی جمعی زدیم و داغان کردیم بساطی را که دولت،خیرخواهانه برایمان چیده بود. ما در حرکتی متناقض نما،خستگی و بی طاقتی مان را نشان دادیم. خستگی از اجرای این همه امر خیر یک طرفه را ... اعلام کردیم که وقتی به قول دوست فیلمبردارم امر خیر را با گذاشتن چاقویی زیرگلویت در حد فاصل خیابان آزادی و انقلاب به تو مستندساز می فهمانند،سخت می توانی از سینماحقیقت دم بزنی ...
دیروز افتتاحیه سومین دوره جشنواره سینما حقیقت بود و شماری از آدم هایی که برای هر قدم سینمای مستند این مملکت دلشان می تپد نیز در این جشن حضور یافتند. آنها با ما نبودند ... آنها کنار ما نایستادند و من این را قشنگ می دانم. قشنگ است که آدمها هر کاری را که فکر می کنند درست است انجام دهند ... حتی زیباتر بود همه ی اینها اگر بعضی ها که تا به حال خطی برای این سینما سیاه نکرده اند،از تریبون خبرگزاری فارس و روزنامه فخیمه اعتماد برایمان خط و نشان نمی کشیدند و تلویحا برانداز و نادان مان نمی خواندند.
من با احمد میراحسان عزیز موافق ترم که همه ما حق داریم. همه حق داریم ... حتی به روبرت صافاریان هم حق می دهم وقتی که خسته از همه ی بازیها کناری می کشد و در کسوت پدربزرگی با تدبیر،تمام کارهای ما را نقد می کند. گرچه من آن روبرتی را دوست داشتم که خودش را بازنشسته نکرده بود و مدام برای این سینمای کوچک می نوشت و همیشه حرف های جدید داشت ... اما سعی می کنم این یکی را هم دوست داشته باشم.
به آقای اصلانی هم حق می دهم که در افتتاحیه چنین جشنواره ای بالا برود و از میرفندروسکی و بیهقی حرف بزند:«او بیهقی را آغاز کننده نگاه واقع بینانه و روایت بدون دستکاری وقایع دانست. او از اینکه سینماگران ما در این سالها نتوانستند بیهقی وار به دنیای اطرافشان نگاه کنند ابراز تاسف کرد » (کامل ترش را این جا بخوانید) او هم حق دارد بابت چیزهایی که در ذهن خودش برای ما متصور است،تاسف خوار حال و احوال ما باشد ... من باید یاد بگیرم که به تمام این خیرخواهان حق بدهم .... تا شاید آنها هم سر سوزنی به حرکت بیش از صدو پنجاه هنرمند این مملکت حق بدهند ... تا شاید باب گفتگویی هرچند اندک هم که شده باز شود و صدای واقعی ما به گوش ها برسد:که آقایان محترم ... پدربزرگهای عزیز ... دولت بزرگ ... خبرنگار کم سواد ... دوستان من .... بس است این همه به جای دیگران فکر کردن. اجازه دهید هرکسی کار خودش را بکند. محترم بشمارید صدای اعتراض این همه آدم را ... تمام حرف ما این بود به گمانم.
مهر هشتاد و هشت
ما مستندسازان سینمای ایران،مدتها پیش در بیانیه ای اعلام کردیم که در جشنی که نداریم شرکت نمی کنیم. ما برای اولین بار در تاریخ سینمای مستندمان در حرکتی جمعی زدیم و داغان کردیم بساطی را که دولت،خیرخواهانه برایمان چیده بود. ما در حرکتی متناقض نما،خستگی و بی طاقتی مان را نشان دادیم. خستگی از اجرای این همه امر خیر یک طرفه را ... اعلام کردیم که وقتی به قول دوست فیلمبردارم امر خیر را با گذاشتن چاقویی زیرگلویت در حد فاصل خیابان آزادی و انقلاب به تو مستندساز می فهمانند،سخت می توانی از سینماحقیقت دم بزنی ...
دیروز افتتاحیه سومین دوره جشنواره سینما حقیقت بود و شماری از آدم هایی که برای هر قدم سینمای مستند این مملکت دلشان می تپد نیز در این جشن حضور یافتند. آنها با ما نبودند ... آنها کنار ما نایستادند و من این را قشنگ می دانم. قشنگ است که آدمها هر کاری را که فکر می کنند درست است انجام دهند ... حتی زیباتر بود همه ی اینها اگر بعضی ها که تا به حال خطی برای این سینما سیاه نکرده اند،از تریبون خبرگزاری فارس و روزنامه فخیمه اعتماد برایمان خط و نشان نمی کشیدند و تلویحا برانداز و نادان مان نمی خواندند.
من با احمد میراحسان عزیز موافق ترم که همه ما حق داریم. همه حق داریم ... حتی به روبرت صافاریان هم حق می دهم وقتی که خسته از همه ی بازیها کناری می کشد و در کسوت پدربزرگی با تدبیر،تمام کارهای ما را نقد می کند. گرچه من آن روبرتی را دوست داشتم که خودش را بازنشسته نکرده بود و مدام برای این سینمای کوچک می نوشت و همیشه حرف های جدید داشت ... اما سعی می کنم این یکی را هم دوست داشته باشم.
به آقای اصلانی هم حق می دهم که در افتتاحیه چنین جشنواره ای بالا برود و از میرفندروسکی و بیهقی حرف بزند:«او بیهقی را آغاز کننده نگاه واقع بینانه و روایت بدون دستکاری وقایع دانست. او از اینکه سینماگران ما در این سالها نتوانستند بیهقی وار به دنیای اطرافشان نگاه کنند ابراز تاسف کرد » (کامل ترش را این جا بخوانید) او هم حق دارد بابت چیزهایی که در ذهن خودش برای ما متصور است،تاسف خوار حال و احوال ما باشد ... من باید یاد بگیرم که به تمام این خیرخواهان حق بدهم .... تا شاید آنها هم سر سوزنی به حرکت بیش از صدو پنجاه هنرمند این مملکت حق بدهند ... تا شاید باب گفتگویی هرچند اندک هم که شده باز شود و صدای واقعی ما به گوش ها برسد:که آقایان محترم ... پدربزرگهای عزیز ... دولت بزرگ ... خبرنگار کم سواد ... دوستان من .... بس است این همه به جای دیگران فکر کردن. اجازه دهید هرکسی کار خودش را بکند. محترم بشمارید صدای اعتراض این همه آدم را ... تمام حرف ما این بود به گمانم.
مهر هشتاد و هشت
مطالب مرتبط
7 نظرات:
حالا که واجب شده برای نوشته هایمان یخچال ارج در نظر بگیریم من مال بیهقی را به شما تقدیم می کنم.
من به عنوان مستند ساز به هیچ کدام حق نمیدهم جز یادداشت زیبای رضا بهرامی نژاد. آنها که بیتفاوت از داغداران [مادران و فرزندان داغدیده] این دوران در جشنهای رنگوارنگ شرکت میکنند باید خجالت بکشند؛ گرچه از جشن هنریهایی مثل اصلانی سالهاست که انتظاری جز "چیغ" سازی نمیرود رضا جان
رضا هر چی به نفعته چاپ می کنی
دوست عزیز من فقط فحش ها را پاک می کنم.شما انتظار دارید ما که می خواهیم بگوییم اهل گفتگو هستیم،به همدیگر فحش بدهیم و من هم منتشر کنم ؟ چرا چنین انتظار بی ربطی دارید؟
جشن سینما حقیقت ... یادش بخیر ... روزهای پاییزی قشنگی بود
ممنون
ترانه اي در پايان يكي از سريال ها پخش مي شد با اين مظمون كه : يك عمر پارسايي يك شب به باد ميره
اين شرح حال اساتيديست نظير اصلاني و روبرت صافاريان
كساني كه يك عمر شعار آزادگي مي دادند داد يك عمر به همه گفتند گرفتار هنر دولتي و فيلم سفارشي ساختن نشيد اين شدند خدا آخر و عاقبت ما رو به خير كنه
ارسال یک نظر