یادداشت های روزنامه فرهنگ . هفت
شیوه فیلمسازی و تولید گروهی،کمتر از یک سال است که در میان سینماگران مستند ایرانی نیز متداول شده و این سو و آن سو مجموعه های مختلفی به این سیاق در دست انجام است.در این شیوه،فیلمسازان بر روی یک تم ثابت تمرکز می کنند و با روش تولیدی یکسان،به ساخت واریاسیون های متفاوتی از آن تم می پردازند.جذابیت بی پایان این شیوه از فیلمسازی در چالش هنرمندان مختلف با ظرفیت های یک موضوع ثابت است و از کنار هم نشستن سبک ها و رویکردهای فرمی متفاوت و متنوع در یک مجموعه،جریانی زنده و پویا به دست می آید که برآیند حاصل از گرما و نیروی آن در تک تک کارها دیده نمی شود.یکی از معدود تجربه های این چنینی در سینمای مستند ما،مجموعه «کودکان سرزمین ایران» به تهیه کنندگی محمدرضا سرهنگی است که موفق شده بود فیلمسازان خوش سلیقه و با تجربه ای را گرد هم بیاورد،اما متاسفانه با پخش بسیار ضعیف و بی برنامه تلوزیون،این تجربه ناکام ماند و نتوانست اثر مناسبی بر مخاطبانش بگذارد.
دو هفته پیش در همین ستون برایتان از جدیدترین این مجموعه ها با نام "تصویرگران انقلاب" گفتم که به تهیه کنندگی سعید رشتیان و ایده پردازی و مشاوره پیروز کلانتری و به سفارش گروه "فرهنگ،تاریخ و هنر" شبکه اول در ایام فجر روی آنتن ها بود.از میان فیلم های آن مجموعه نیز می توان رویکرد های بسیار متنوعی؛از فیلم های مستند گزارشی گرفته تا فیلم های مستند تجربی را دنبال کرد.استقبال از چنین فضاهای متفاوتی برای تلوزیون ما که برنامه های بسیار یکدست و تجربه های تکرار شده ای دارد،یکی از راه های تجدید حیات است و این چنین چرخش هایی ممکن است به جذب مخاطبانی بیانجامد که دیگر از برنامه های داخلی و محافظه کاری شان گریزان شده اند.اما به راستی آیا تلوزیون ملی ما به آن قشر از مخاطبان طبقه متوسط شهری تحصیل کرده و نخبه ترش نیز توجهی دارد؟آیا اصلا رای و نظر آنان برایش مهم است؟اجازه دهید تصور کنیم یکی از مدیران محترم تلوزیون در حال مطالعه این ستون است و از خودش می پرسد خب این طبقه پرافاده چه چیزی بیشتر از این نیاز دارند؟و باز اجازه دهید من خودم را یکی از نمایندگان شما معرفی کنم و یکی از معدود خواسته هایم را با مدیر محترم در میان بگذارم و برای بیان بهتر ایده ام از فیلم «اکنون،و آن عشق» اثر احمد میراحسان که یکی از فیلم های همین مجموعه «تصویرگران انقلاب» بوده،به عنوان مثال بهره جویم.اول این که امکان پخش چنین فیلم تجربی و بازیگوشی(که متاسفانه استانداد فنی مناسبی نداشت) از هیچ شبکه ای در دنیا وجود ندارد! و این از تناقض های تلوزیون ماست که در کنار دیگر برنامه های روتین اش اقدام به پخش چنین فیلمی میکند که مدام مخاطبش را وا می گذارد و حکایت اش را سر راست تعریف نمی کند.گاهی بی استیل بودن چنین مزیت هایی دارد!
و اما آن سوال و خواسته اصلی:موضوع فیلم احمد میر احسان،حکایت ماجراهای انقلاب از زبان یکی از شوریده ترین تصویرگرانش،یعنی «محمود گلابدره ای» است.فیلم موفق می شود چهره ای واقعی از او و نیز از آدم های دیگر جلوی دوربین،به تصویر بکشد.در یکی از بهترین فصل های فیلم شاهدیم که گلابدره ای بی هیچ خجالتی درست در وسط خیابان و لا به لای ماشین ها راه می رود و با همان طرز شیرین حرف زدنش برایمان تعریف می کند که چطور آدم ها در این جا و آن جا به رگبار بسته شدند و ناگهان با دستانش گوشه ای را نشان می دهد و می گوید:«درست همون جا دو تا زن تیر خوردند» و دوربین به همان سمت می چرخد و خیلی اتفاقی دو دختر نوجوان محصل با کوله پشتی هایشان را در قاب می گیرد که بازیگوشانه می خندند و می روند و گلابدره ای میگوید:«این ها می تونند دخترای همون زن ها باشند».این همان چیز کوچک و ساده ای است که من به دنبالش هستم.یک جور بیان گری بی پرده و نقاب.یک جور برخورد بی واسطه با جامعه و آدم هایش.یک جور تحمل برای شنیدن حرف های آدم های واقعی و نه یک مشت دیالوگ شعاری و تکراری.این چنین رویکردی آدم های متفاوت جامعه را برجسته می کند و رد غبار از خاطرات گذشته می زداید و به جای سوق دادن بخشی از مخاطبان به شبکه های بیرون از کشور،دنیایی با طراوت از همین جامعه و مردمش را پیش چشمان آنها می گذارد.این فیلم باعث شد تا من برای قسمتی از جامعه مان و هنرش دوباره کلاه از سر بردارم.آیا سعه صدر انجام خواسته های ما تنها در ایام فجر باید رخ بنماید؟
دو هفته پیش در همین ستون برایتان از جدیدترین این مجموعه ها با نام "تصویرگران انقلاب" گفتم که به تهیه کنندگی سعید رشتیان و ایده پردازی و مشاوره پیروز کلانتری و به سفارش گروه "فرهنگ،تاریخ و هنر" شبکه اول در ایام فجر روی آنتن ها بود.از میان فیلم های آن مجموعه نیز می توان رویکرد های بسیار متنوعی؛از فیلم های مستند گزارشی گرفته تا فیلم های مستند تجربی را دنبال کرد.استقبال از چنین فضاهای متفاوتی برای تلوزیون ما که برنامه های بسیار یکدست و تجربه های تکرار شده ای دارد،یکی از راه های تجدید حیات است و این چنین چرخش هایی ممکن است به جذب مخاطبانی بیانجامد که دیگر از برنامه های داخلی و محافظه کاری شان گریزان شده اند.اما به راستی آیا تلوزیون ملی ما به آن قشر از مخاطبان طبقه متوسط شهری تحصیل کرده و نخبه ترش نیز توجهی دارد؟آیا اصلا رای و نظر آنان برایش مهم است؟اجازه دهید تصور کنیم یکی از مدیران محترم تلوزیون در حال مطالعه این ستون است و از خودش می پرسد خب این طبقه پرافاده چه چیزی بیشتر از این نیاز دارند؟و باز اجازه دهید من خودم را یکی از نمایندگان شما معرفی کنم و یکی از معدود خواسته هایم را با مدیر محترم در میان بگذارم و برای بیان بهتر ایده ام از فیلم «اکنون،و آن عشق» اثر احمد میراحسان که یکی از فیلم های همین مجموعه «تصویرگران انقلاب» بوده،به عنوان مثال بهره جویم.اول این که امکان پخش چنین فیلم تجربی و بازیگوشی(که متاسفانه استانداد فنی مناسبی نداشت) از هیچ شبکه ای در دنیا وجود ندارد! و این از تناقض های تلوزیون ماست که در کنار دیگر برنامه های روتین اش اقدام به پخش چنین فیلمی میکند که مدام مخاطبش را وا می گذارد و حکایت اش را سر راست تعریف نمی کند.گاهی بی استیل بودن چنین مزیت هایی دارد!
و اما آن سوال و خواسته اصلی:موضوع فیلم احمد میر احسان،حکایت ماجراهای انقلاب از زبان یکی از شوریده ترین تصویرگرانش،یعنی «محمود گلابدره ای» است.فیلم موفق می شود چهره ای واقعی از او و نیز از آدم های دیگر جلوی دوربین،به تصویر بکشد.در یکی از بهترین فصل های فیلم شاهدیم که گلابدره ای بی هیچ خجالتی درست در وسط خیابان و لا به لای ماشین ها راه می رود و با همان طرز شیرین حرف زدنش برایمان تعریف می کند که چطور آدم ها در این جا و آن جا به رگبار بسته شدند و ناگهان با دستانش گوشه ای را نشان می دهد و می گوید:«درست همون جا دو تا زن تیر خوردند» و دوربین به همان سمت می چرخد و خیلی اتفاقی دو دختر نوجوان محصل با کوله پشتی هایشان را در قاب می گیرد که بازیگوشانه می خندند و می روند و گلابدره ای میگوید:«این ها می تونند دخترای همون زن ها باشند».این همان چیز کوچک و ساده ای است که من به دنبالش هستم.یک جور بیان گری بی پرده و نقاب.یک جور برخورد بی واسطه با جامعه و آدم هایش.یک جور تحمل برای شنیدن حرف های آدم های واقعی و نه یک مشت دیالوگ شعاری و تکراری.این چنین رویکردی آدم های متفاوت جامعه را برجسته می کند و رد غبار از خاطرات گذشته می زداید و به جای سوق دادن بخشی از مخاطبان به شبکه های بیرون از کشور،دنیایی با طراوت از همین جامعه و مردمش را پیش چشمان آنها می گذارد.این فیلم باعث شد تا من برای قسمتی از جامعه مان و هنرش دوباره کلاه از سر بردارم.آیا سعه صدر انجام خواسته های ما تنها در ایام فجر باید رخ بنماید؟
بیست و نهم بهمن هشتاد و هفت
0 نظرات:
ارسال یک نظر