مجله «شهروند امروز» را خیلی دوست داشتم و یکی از معدود دلایل خوبم برای شروع هفته جدید،دیدن این مجله روی کیوسک ها بود.«نیم روز» که در نیامده توقیف شد با خودم گفتم تا مدتها چیزی از قوچانی و تیمش نخواهیم دید،اما اشتباه می کردم.هفته نامه «ایران دخت» با سردبیری محمد قوچانی از چند روز پیش روی کیوسک هاست.بله همان مجله ای که روی جلد بسیار بازاری و زردی دارد و تا بازش نکنید و سرمقاله قوچانی را نبینید،نمی توانید باور کنید که این مجله به او و تیم حرفه ای اش تعلق دارد.هرچند قالب صفحه آرایی این یکی نیز همانند شهروند خیلی حرفه ای و خوش سلیقه است.
همان طور که از نامش پیداست،ایران دخت مجله ای است با گرایش «زنان» و «خانواده» که قرار است به دلمشغولی ها و سلایق خانواده طبقه متوسط رو به رشد پاسخ دهد و یک جور «اینترتینمنت ویکلی» داخلی باشد.گرچه در سطح جامعه به نظر نمی رسد،اما معتقدم یک طبقه متوسط شهری در ایران در حال پا گرفتن است که «سبک زندگی» خاص خودش را می طلبد و وجود چنین مجله ای به خوبی نیازهای آنان را برملا می کند.اما چه تحلیلی می تواند برملا کند که سردبیری قوچانی بر این مجله تا چه حد از سر ناچاری است و چه اندازه اش از سر هوشمندی و پیش بینی.سر مقاله او با تیتر «این یک مجله سیاسی نیست» را بخوانید و جهت گیری جدیدش را ببینید.او صادقانه با ما می گوید که تداوم تلاش ها برای رساندن ما به شرایط یک شهروند مدرن،در ژورنالیسم سیاسی امروزه ممکن نیست و ناگزیر راه حل بعدی را بر گزیده است:راه حلی مدنی.با این حال دشوار است که باور کنیم حالا قوچانی می خواهد آن چیزهایی را هدایت کند و به آن قسمتی از فرهنگ چنگ بیندازد که جامعه جوان ما هیچگاه نداشته است:از خبررسانی سلبریتی های مهم دنیا گرفته تا انواع آگهی های لایف استایل گونه و یا تحلیل سبک لباس های همسر اوباما در مراسم تحلیف همسرش و قیمت کت و شلوار جرج بوش و یا اسرار هنرپیشگان و ستاره های مشهوری که برندهای تجاری را حمایت می کنند و خلاصه دنیایی که تا به حال در ایران به شدت پس زده می شده است.آیا این نیز از تناقض های جامعه ماست و یا سرفصلی جدید در زندگی حرفه ای قوچانی؟ آیا چنین روزنامه ای در جامعه محافظه کار ما می خواهد نقشی هم پای کاسموپولیتن (یکی از موفق ترین مجلات با گرایش زنان) در دهه هفتاد غرب را بازی کند؟ آیا این تلاش برای ارائه الگوهای مدرن زندگی که نهایتا به ایرانی کردن آن الگوها می انجامد،مثال های درستش را در ایران خواهد یافت؟(برای مثال به پرونده عادل فردوسی پور و برنامه نود و یا گزارش مبلمان منزل مختاباد توجه کنید).
اگر حوصله و یا وقت خواندن تمام مجله را ندارید و در ضمن می خواهید مقایسه ای سریع و ملموس بین ایران دخت و نشریه سابق قوچانی داشته باشید به صفحه عکس ها بروید که به همان سنت شهروند،در این جا با نام "دیدنی ها" کار می شود و رویکرد نرم تر و سرگرم کننده تر این مجله جدید را دریابید.قسمت های زیادی از این مجله شکل و حال و هوای همان شهروند سابق را دارد و از میان ستون نویس های موفق قبلی،در این جا پرویز گیلانی در نقش یک سورچران حرفه ای ظاهر شده که ستونی با عنوان "یادداشت های یک مصرف کننده" دارد.یکی از حرفه ای ترین بخش های این مجله "بازارچه خانواده" اش است که به خوبی و با رویکردی روابط عمومی محور، سلیقه های تازه و جوانانه را در جامعه هدف گرفته است.جامعه ای که چندسالی است می خواهد به وسیله رسانه های نوین نیم بند داخلی،نبض زندگی اش را با جهانی که کوچکتر و کوچکتر می شود تنظیم کند.
همان طور که از نامش پیداست،ایران دخت مجله ای است با گرایش «زنان» و «خانواده» که قرار است به دلمشغولی ها و سلایق خانواده طبقه متوسط رو به رشد پاسخ دهد و یک جور «اینترتینمنت ویکلی» داخلی باشد.گرچه در سطح جامعه به نظر نمی رسد،اما معتقدم یک طبقه متوسط شهری در ایران در حال پا گرفتن است که «سبک زندگی» خاص خودش را می طلبد و وجود چنین مجله ای به خوبی نیازهای آنان را برملا می کند.اما چه تحلیلی می تواند برملا کند که سردبیری قوچانی بر این مجله تا چه حد از سر ناچاری است و چه اندازه اش از سر هوشمندی و پیش بینی.سر مقاله او با تیتر «این یک مجله سیاسی نیست» را بخوانید و جهت گیری جدیدش را ببینید.او صادقانه با ما می گوید که تداوم تلاش ها برای رساندن ما به شرایط یک شهروند مدرن،در ژورنالیسم سیاسی امروزه ممکن نیست و ناگزیر راه حل بعدی را بر گزیده است:راه حلی مدنی.با این حال دشوار است که باور کنیم حالا قوچانی می خواهد آن چیزهایی را هدایت کند و به آن قسمتی از فرهنگ چنگ بیندازد که جامعه جوان ما هیچگاه نداشته است:از خبررسانی سلبریتی های مهم دنیا گرفته تا انواع آگهی های لایف استایل گونه و یا تحلیل سبک لباس های همسر اوباما در مراسم تحلیف همسرش و قیمت کت و شلوار جرج بوش و یا اسرار هنرپیشگان و ستاره های مشهوری که برندهای تجاری را حمایت می کنند و خلاصه دنیایی که تا به حال در ایران به شدت پس زده می شده است.آیا این نیز از تناقض های جامعه ماست و یا سرفصلی جدید در زندگی حرفه ای قوچانی؟ آیا چنین روزنامه ای در جامعه محافظه کار ما می خواهد نقشی هم پای کاسموپولیتن (یکی از موفق ترین مجلات با گرایش زنان) در دهه هفتاد غرب را بازی کند؟ آیا این تلاش برای ارائه الگوهای مدرن زندگی که نهایتا به ایرانی کردن آن الگوها می انجامد،مثال های درستش را در ایران خواهد یافت؟(برای مثال به پرونده عادل فردوسی پور و برنامه نود و یا گزارش مبلمان منزل مختاباد توجه کنید).
اگر حوصله و یا وقت خواندن تمام مجله را ندارید و در ضمن می خواهید مقایسه ای سریع و ملموس بین ایران دخت و نشریه سابق قوچانی داشته باشید به صفحه عکس ها بروید که به همان سنت شهروند،در این جا با نام "دیدنی ها" کار می شود و رویکرد نرم تر و سرگرم کننده تر این مجله جدید را دریابید.قسمت های زیادی از این مجله شکل و حال و هوای همان شهروند سابق را دارد و از میان ستون نویس های موفق قبلی،در این جا پرویز گیلانی در نقش یک سورچران حرفه ای ظاهر شده که ستونی با عنوان "یادداشت های یک مصرف کننده" دارد.یکی از حرفه ای ترین بخش های این مجله "بازارچه خانواده" اش است که به خوبی و با رویکردی روابط عمومی محور، سلیقه های تازه و جوانانه را در جامعه هدف گرفته است.جامعه ای که چندسالی است می خواهد به وسیله رسانه های نوین نیم بند داخلی،نبض زندگی اش را با جهانی که کوچکتر و کوچکتر می شود تنظیم کند.
بهمن هشتاد و هفت
1 نظرات:
linke bloget dorost shod re
ارسال یک نظر