۳۰.۹.۸۷

نگاهی به آن شب بارانی


«اون شب که بارون اومد» به گمان من بهترین فیلم کارنامه کامران شیردل است که همچنان طراوت و تازگی خود را حفظ کرده و نه تنها در میان آثار مستند دهه چهل فیلمی‌نوگرا و پیشروست بلکه در میان آثار کارگردانش نیز فیلمی منحصر به فرد است.شیردل از نسل هنرمندان جوانی بود که در دهه چهل،پس از اتمام تحصیلاتشان در غرب به ایران آمدند و حاضر نشدند به جریان سینمای داستانی مبتذل آن سال‌ها تن دهند و تجربیاتشان را در سینمای مستند و حال و هوای مدرن آن پیش بردند.در باره شیردل این طور گفته می‌شود که رونق سینمای مستند اجتماعی ما با او و مستند‌های تلخ و گزنده‌اش شروع می‌شود. اما «اون شب که ...» نه لحن دیگر فیلم‌های او را دارد و نه رویکرد یک سویه و سیاه مستندهای اجتماعی‌اش را.او که در مستندهایی همچون «قلعه» و یا «تهران پایتخت ایران است» رویکردی گزینشی داشت و تنها مایل بود از تهران آن روزگار چیزهایی را ببیند که با دیدگاه انتقادیش جور می‌آمدند،در این مستند شوخ و شنگ و به شدت تجربیش از طریق پی‌گیری قصه‌ای در روستایی بسیار کوچک،جهانی چند وجهی می‌سازد و فیلم سفارشی ساده‌اش را به جستجویی میان واقعیت و خیال تبدیل می‌سازد.
فیلم ماجرای از خودگذشتگی پسرکی روستا‌زاده است که به واسطه تیتر نماینده محلی روزنامه کیهان در شهر گرگان،یک شبه به قهرمانی فداکار تبدیل می‌شود.بلافاصله روزنامه‌های دیگر نیز به این خبر واکنش نشان می‌دهند و به ماجرای روستازاده گرگانی و شرح نجات جان دویست مسافر قطار به دست او می‌پردازند.اما در این بین روزنامه «شمال ایران» خبر را دروغ محض می‌خواند و ماجرا را افسانه‌سازی کذبی می‌داند که مطبوعات کشور مایل‌اند از آن سود ببرند. کامران شیردل و گروه فیلمبرداری‌اش به محل واقعه می‌روند تا این حماسه را از نزدیک بررسی کنند و دروغ را از راست تشخیص دهند و از میان این جستجو فیلم «اون شب ...» شکل می‌گیرد.این فیلم مستند که با ظاهری محققانه و انسان شناسانه شروع می‌شود بلافاصله با لحن شوخ و بازی گوشانه‌اش به هجویه‌ای تبدیل می‌گردد که باورهای ساده‌لوحانه سینمای مستند کلاسیک را به بازی می‌گیرد.گفتگوهای متناقض فیلم در تضاد با این باور هستند که سینمای مستند قادر است واقعیت عینی را به ما نشان دهد و هرچیزی در یک فیلم مستند حقیقتی یکه و یگانه است و تماشاگر سرگردان میان خیال و امر واقع از خودش می‌پرسد پس حقیقت کدام است؟چه کسی درست می‌گوید؟دیدگاه کارگردان چیست و او طرف چه کسی را خواهد گرفت؟فیلم به هیچکدام از این پرسش‌ها پاسخ نمی‌دهد و ساختار روایی آن که براساس پی‌گیری تحقیقاتی که همچون بازجویی از شاهدان واقعه و مسولین شکل گرفته،هیچ حکم قطعی يی به دست نمی‌دهد.
اما این ایده‌ها تنها متعلق به یک سطح از این مستند هستند و با بسط و گسترش ماجرا آرام آرام در می‌یابیم که فیلم با شیوه‌های غیر‌مستقیم و پرداخت هجو گونه‌اش در حال نظاره رفتارهای جامعه‌ای است که با ضرب و زور قرار است مدرن شود و در این میان همچنان به قهرمان‌ها و افسانه‌هایش نیاز دارد. شیردل به یاری نگاه و پرداخت متفاوتش در این فیلم از آفت نگاه تک‌سویه فیلم‌های اجتماعی دیگرش می‌گریزد و گرچه برخلاف رویه رئالیستی مستندهای اولیه‌اش دراین‌جا در میزانسن‌ها دست می‌برد و اغراق می‌کند و در پی نمایشی کردن ماجرایش به تصویر سازی‌های بازیگوشانه روی می‌آورد و از مستندهای کلاسیک فاصله می‌گیرد،اما بیشتر از هر چیز با زیرکی نگاه می‌کند و گوش می‌دهد و همچون قبل،سعی ندارد تنها افشاگری کند.این فیلم یکی از اولین مستند‌های ایرانی است که طنز و هجو را وارد جریان جدی و عبوس مستندسازی ایرانی کرد.شیردل نه تنها با موقعیت مضحک تمام آن تبلیغات متظاهرانه دولتی و ابزار پیشرفته توسعه یافتگی آن روزگار در آن روستای کوچک شوخی می‌کند،بلکه با فیلم مستندی که مشغول ساختش است نیز بازی می‌کند و بارها با استفاده از نماهایی هجوآمیز از گروه فیلمبرداری، خودش را نیز جزیی از این جامعه متناقض می‌شمارد.
آذر هشتاد و هفت

0 نظرات: