۱۲.۷.۸۷

بازی یک طرفه

نگاهی به مستند جفت شش
روبرت صافاریان و احمد میراحسان دو منتقد با سابقه سینمای ما که مدتی است فیلم مستند نیز می سازند به سراغ مسعود کیمیایی رفته اند و مستند " جفت شش " در 52 دقیقه حاصل و یادگار این برخورد است . باید پذیرفت ساخت فیلمی با محوریت شخصیتهایی مانند کیمیایی ساده نیست . مخاطبان چنین فیلمی با پیش فرضهای بسیاری درباره سینما و زندگی پر فراز و نشیب و شخصیت پر شور و پر حاشیه او به دیدن این فیلم خواهند نشست و اغلب انتظار خواهند داشت که ذهنیاتشان تایید شود . شاید به همین دلیل است که در تیتراژ ابتدایی این اثر با پیش فرض دیگری از جانب فیلمسازان روبرو می شوید که : " این فیلم نقد سینمایی کیمیایی نیست . کوششی است برای نمایش یک عمر تکاپوی پر افت و خیز بر بستر تاریخ ، سرگردان میان سینما و زندگی " . اما این پیش فرض که از جانب فیلمسازان بر ذهن ما سوار می شود به فیلم راهی نمی یابد و این مستند بیشتر از آنکه میان سینما و زندگی رفت و آمد کند ، بین منتقدینی سرگردان می ماند که در جای جای فیلم مسیر فیلمسازی کیمیایی را به نقد می کشند و یا با شیفتگی آن را می ستایند .
ابزار کارگردانان در این مسیر ، نقد معروف ابراهیم گلستان درباره فیلمهای اولیه کیمیایی ( با عنوان : سقوط یک امکان ) و مصاحبه با منتقدانی همچون حمید صدر و جواد طوسی است . و البته تهمینه میلانی نیز در نقش همکار و شاگرد قدیمی ظاهر می شود و بیشتر از هر چیز به همین اوج و فرود ها و تشویق و تنبیه های منتقدان سینمایی در باره کیمیایی می پردازد . حتی مصاحبه احمد میر احسان با دختر کیمیایی که در پشت صحنه فیلم رئیس انجام شده و فرصت مناسبی برای شناخت وجوه دیگری از زندگی کیمیایی بوده ، با بحث درباره فیلمسازی و نوع نگاه شاعرانه "پدر" از دست می رود . حتی اگر ادعای اولیه فیلمسازان را از این مستند حذف کنیم ، آنچه می ماند چندان نمی تواند از حد رویکردهای متضاد حمید صدر و جواد طوسی که در آرشیو ماهنامه ای مانند مجله فیلم قابل پی گیری است ، فراتر برود و بر تصویر ما از کیمیایی همیشگی اثری بگذارد و یا چیزی بیفزاید.تقریبا فیلم ادامه همان قصه قدیمی درباره مسعود کیمیایی است : او دو فیلم خوب ساخت و بعدها به دلایل بسیاری آن نقاط اوج را نتوانست تکرار کند . این صفحه روی دومی هم دارد که در آن شیفتگان کیمیایی یک نفس می خوانند که اگر منتقدین او را راحت می گذاشتند ، او سر انجام خودش را باز می یافت .
آنچه ورای این قصه تکراری برای من قابل بحث و بررسی است ، حفظ فاصله کیمیایی در مصاحبه هایش با فیلمسازان این اثر است . البته که منظور این نیست که چرا کیمیایی شوخ و خندان و بشدت احساساتی را جلوی دوربین نمی بینیم . بهتر است بپرسیم چرا به غیر از مصاحبه هایی درباره کودکی و نوجوانی او که در طول فیلم به دورانهای دیگر زندگی اش بسط نمی یابد، آنچه از کیمیایی می شنویم و می بینیم ، تصویر بشدت کنترل شده کیمیایی است که توسط خودش برای ما ساخته می شود که عمدتا توجیهاتی است درباره سینمای دلخواهش . از چند سوال غافلگیر کننده ی احمد میر احسان از عوامل فیلم و یا دختر کیمیایی ، حداقل موضع او را نسبت به کیمیایی می توان فهمید . اما این را نمی توان درک کرد که چرا چنین زورآزمایی و کشمکشی با خود کیمیایی که موضوع فیلم است صورت نگرفته ؟ چرا کیمیایی سرد و فاصله دار این مستند تا به انتها به این بازی تک نفره اش ادامه می دهد و در پایان همان کیمیایی همیشگی باقی می ماند ؟ یعنی او هیچ وجه پنهان دیگری ندارد ؟
یکی از جذابیتهای سینمای غیرداستانی در این است که همیشه می توان در آن نکاتی را یافت که فارغ از قصد فیلمسازانش نشان دهنده روحیه پنهان سازندگان و یا سوژه است . روحیه کیمیایی در مواجهه با منتقدان آثارش ، در دو کنایه ای که دو جای فیلم نثار منتقدانی می کند که کارگردان این مستنداند ،به خوبی آشکار است . یک بار کیمیایی می خواهد قفل زیر زمین خانه اش را باز کند و موفق نمی شود و صافاریان پیش قدم می شود و آن را باز می کند و این زمزمه را می شنود که : بالاخره یک منتقد به داد من رسید . و یکبار دیگر در اطاق گریم به احمد میر احسان می گوید : سینما اینه دیگه ... شماها نمی دونید این ورش چی می گذره .. .
شخصا برایم تکه ای از فیلم بسیار جذاب بود که اتفاقا مثال درستی است از همان ادعای تیتراژ ابتدایی فیلم . بده بستانی میان زندگی و سینما . جایی که بعد از تصاویری از فیلم گوزنها ، کیمیایی به خاطره ای اشاره می کند که از بالای پشت بام منزلش شاهد ترور رزم آرا بوده است . این قسمت از فیلم به تنهایی می تواند ده ها سوال در زمینه رابطه هنرمند و دورانش و تصویر سازی خاص او از خاطراتش و ... را در ذهن ما ایجاد کند . من این تکه از فیلم را برای خودم بر می دارم .
مرداد هشتاد و هفت

0 نظرات: