آخرین ساخته مشترک ابراهیم سعیدی و زهاوی سنجاوی " همه مادران من " را در جشنواره بیست و شش فجر دیدم و مایلم حس و حالم را درباره یکی از جدید ترین آثار جدی این سینما با شما در میان بگذارم و تشویقتان کنم دیدن آن را در نمایشهای آینده اش از دست ندهید. ابراهیم سعیدی را بیشتر به عنوان مونتور می شناسیم ( فیلمبرداری و مونتاژ این فیلم نیز بر عهده او بوده ) و من شخصا تا پیش از این فیلمی از او ندیده بودم . و اما فیلم :
فضای این مستند عمدتا در یکی از روستاهای مرزی و کردنشین عراق می گذرد و به ماجرای نسل کشی کردها و قتل عام مردان این روستا توسط حکومت بعثی می پردازد . روستایی بدون مرد ، و زنانی همیشه در انتظار . انتظار شویی که نخواهد آمد . دوشیزگانی در حسرت مردی برای ازدواج ، مادرانی که با کمک دختران و عروسهای بیوه شان خانه هایشان را بعد از حملات مکرر عراقی ها بارها بازسازی می کنند . زنانی با هیبتی مردانه و چشمانی که از فرط گریه به کوری می روند . این مستند به خوبی به ما نشان می دهد که مرزهای ظرفیت انسان برای تحمل رنج و انتظار در زندگی تا به کجاست و این در کنار سندیت فیلم ، بزرگترین دستاورد آن است .
تنها لحظات امنیت و آرامشی که درفیلم وجود دارند مربوط به قسمتی از فیلمهای آرشیوی است که مردان و زنان روستا را در حال کار و رقص نشان می دهد . اما با کارگردانی درست و همراهی موسیقی ای که علیزاده برای فیلم ساخته این قطعات کارکرد دیگری به خود می گیرند و فضا را پر می کنند از ترس و دلهره.
تیتراژ شروع فیلم قدرت و راز و رمز شگفتی در خود دارد . موجز و با کاتهایی موثر به متریال آرشیوی . و من افسوسم از این است که چرا این ایجاز در طول فیلم هر چه جلوتر می رویم از دست می رود و در نتیجه با فیلمی طرفیم که نمی تواند هفتاد دقیقه روی پرده دوام بیاورد . این جا بحث اصلی متعلق به طراحی درست ساختار است نه ریتم ، که در بسیاری از فیلمهای مستند و داستانی مان ضعیف و شکننده است و اغلب بحث از آن به دشواری و ابهام بحث از همان ریتم یک فیلم است .
طراحی ساختار فیلم به گونه ایست که هر بار برای نزدیک شدن به یکی از زنان روستا ، با یک میان نویس روبه رو می شویم که به ما می گوید او چند مرد را در خانواده اش از دست داده و بعد فضا سازی حول شخصیت می کند و در ادامه ، حرفها و مصاحبه مستقیم او را می شنویم . اما مشکل اینجاست که شخصیتها اکثرا از درد مشترکی رنج می برند و بعد از گذشت نیمی از فیلم مصاحبه ها در یک سطح متوقف می شوند و به تکرار می رسند .
یکی دیگر از نمونه های مشخص این افت اثرگذاری، درست بعد از نقطه اوج فیلم است.نقطه اوجی درخشان که درست اما دیر برای فیلم طراحی شده . پس از سالها انتظار جنازه های شوهران و برادران که در گوری دسته جمعی شناسایی شده به روستا بازگردانده می شود . بعد از این فصل پر تحرک و دردناک که بخوبی با متریال آرشیوی و موسیقی وهم ناک علیزاده ترکیب شده اند ، باید طوفان بخوابد . روی پرده حک می شود : صبح روز بعد ..... اما دوباره یک فصل پر سوز دیگر از دفن کردن و مویه کردن زنان روستا .... فیلم با این تکرارها ضعیف می شود و آن الماس خوش تراش ، آن قدر صیقل و تراش می خورد که گاهی از شکل می افتد .
با این حال فیلم را ، وسواسهای ابراهیم سعیدی را و فیلمبرداری زیبایش را دوست دارم و می ستایم . تحقیق و ساخت این مستند دو سال به طول انجامیده و غنای لحظات موثر فیلم تا حد زیادی محصول صبر کارگردانانش است . امیدوارم اندک تهیه کنندگان و سیاستگذاران سینمای مستندمان فیلمهایی اینچنینی را بیشتر ببینند و دریابند که اکثر فیلمهای مستند ، برای رسیدن به لحن درستشان به زمان و بودجه تولیدی بیش از این که در حال حاضر در ایران باب است نیازمندند.
فضای این مستند عمدتا در یکی از روستاهای مرزی و کردنشین عراق می گذرد و به ماجرای نسل کشی کردها و قتل عام مردان این روستا توسط حکومت بعثی می پردازد . روستایی بدون مرد ، و زنانی همیشه در انتظار . انتظار شویی که نخواهد آمد . دوشیزگانی در حسرت مردی برای ازدواج ، مادرانی که با کمک دختران و عروسهای بیوه شان خانه هایشان را بعد از حملات مکرر عراقی ها بارها بازسازی می کنند . زنانی با هیبتی مردانه و چشمانی که از فرط گریه به کوری می روند . این مستند به خوبی به ما نشان می دهد که مرزهای ظرفیت انسان برای تحمل رنج و انتظار در زندگی تا به کجاست و این در کنار سندیت فیلم ، بزرگترین دستاورد آن است .
تنها لحظات امنیت و آرامشی که درفیلم وجود دارند مربوط به قسمتی از فیلمهای آرشیوی است که مردان و زنان روستا را در حال کار و رقص نشان می دهد . اما با کارگردانی درست و همراهی موسیقی ای که علیزاده برای فیلم ساخته این قطعات کارکرد دیگری به خود می گیرند و فضا را پر می کنند از ترس و دلهره.
تیتراژ شروع فیلم قدرت و راز و رمز شگفتی در خود دارد . موجز و با کاتهایی موثر به متریال آرشیوی . و من افسوسم از این است که چرا این ایجاز در طول فیلم هر چه جلوتر می رویم از دست می رود و در نتیجه با فیلمی طرفیم که نمی تواند هفتاد دقیقه روی پرده دوام بیاورد . این جا بحث اصلی متعلق به طراحی درست ساختار است نه ریتم ، که در بسیاری از فیلمهای مستند و داستانی مان ضعیف و شکننده است و اغلب بحث از آن به دشواری و ابهام بحث از همان ریتم یک فیلم است .
طراحی ساختار فیلم به گونه ایست که هر بار برای نزدیک شدن به یکی از زنان روستا ، با یک میان نویس روبه رو می شویم که به ما می گوید او چند مرد را در خانواده اش از دست داده و بعد فضا سازی حول شخصیت می کند و در ادامه ، حرفها و مصاحبه مستقیم او را می شنویم . اما مشکل اینجاست که شخصیتها اکثرا از درد مشترکی رنج می برند و بعد از گذشت نیمی از فیلم مصاحبه ها در یک سطح متوقف می شوند و به تکرار می رسند .
یکی دیگر از نمونه های مشخص این افت اثرگذاری، درست بعد از نقطه اوج فیلم است.نقطه اوجی درخشان که درست اما دیر برای فیلم طراحی شده . پس از سالها انتظار جنازه های شوهران و برادران که در گوری دسته جمعی شناسایی شده به روستا بازگردانده می شود . بعد از این فصل پر تحرک و دردناک که بخوبی با متریال آرشیوی و موسیقی وهم ناک علیزاده ترکیب شده اند ، باید طوفان بخوابد . روی پرده حک می شود : صبح روز بعد ..... اما دوباره یک فصل پر سوز دیگر از دفن کردن و مویه کردن زنان روستا .... فیلم با این تکرارها ضعیف می شود و آن الماس خوش تراش ، آن قدر صیقل و تراش می خورد که گاهی از شکل می افتد .
با این حال فیلم را ، وسواسهای ابراهیم سعیدی را و فیلمبرداری زیبایش را دوست دارم و می ستایم . تحقیق و ساخت این مستند دو سال به طول انجامیده و غنای لحظات موثر فیلم تا حد زیادی محصول صبر کارگردانانش است . امیدوارم اندک تهیه کنندگان و سیاستگذاران سینمای مستندمان فیلمهایی اینچنینی را بیشتر ببینند و دریابند که اکثر فیلمهای مستند ، برای رسیدن به لحن درستشان به زمان و بودجه تولیدی بیش از این که در حال حاضر در ایران باب است نیازمندند.
بهمن هشتاد و شش
0 نظرات:
ارسال یک نظر