۲۵.۱۲.۸۷

پرتره یک هنرمند


یک شهر بدون شهروندانش چه دارد؟شهرها بدون رویاهای آدم هایشان چگونه ممکن بود سربلند باشند؟و به راستی چه چیزی برای عرضه داشتند؟حکایت افسانه ای فیلم "مردی روی سیم" نیز همین است.قصه بیانگری مرد ماجراجویی که شهری و دنیایی را "وا می دارد" تا او و داستان منحصر به فردش را نظاره کنند.داستان سودای آدمی که از قوانین سرد و بی روح یک شهر پا فرا می گذارد تا فردیت اش را به رخ مجسمه آزادی بکشد.این فیلم پر افتخار که جایزه اسکار بهترین مستند امسال را نیز ربود،قصه مرد فرانسوی ماجراجویی با نام "فیلیپ پتی" ست که در سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار با کمک دوستانش تصمیم می گیرد به وسیله بند بازی،فاصله بین برج های دو قلوی نیویورک را طی کند.مانند موج مستند های اکران این چند سال اخیر،این فیلم نیز ساختار روایی بسیار محکمی دارد و حتی پا را از تجربه های معمول فرا تر می گذارد و به یک روایت غیر خطی رو می آورد.فصل اول فیلم به شدت یادآور عناصر یک فیلم کلاسیک "سرقت بانک" ای است و بازسازی و تعلیق و موسیقی ای دراماتیک را به یاری می طلبد تا مغز تمام طرفداران مستند های کلاسیک را داغ کند.البته رد تاثیرات کارگردان پیشرویی همچون "ارول موریس" را به خوبی در تصویرسازی های کارگردان فیلم،"جیمز مارش" می توانید دنبال کنید.همچنین موسیقی و نحوه استفاده از آن،بی اختیار قطعات فیلیپ گلس را در "مه جنگ" موریس یادآوری می کند.
این مستند متخیل،قصه نوعی بیانگری وحشی در دل شهری مدرن است و اسطوره ها و قصه های سیرک ها و هنرهای قدیمی را با روایتی سینمایی در هم می آمیزد تا به جوهره اجرای کانسپتچوال آرتی فیلیپ پتی دست یابد.اما به گمانم فیلم در شخصیت پردازی کم می گذارد و بیشتر مقهور ماجرای عجیبش می شود و شخصیت پیچیده پتی را به حاشیه می راند.اگر فیلم را دیدید به حجم مواد خام آرشیوی ای که این مرد،با دقت و وسواس از ماجراجویی های گذشته اش و همین طور روند بندبازی مخفیانه اش از بین برج های دوقلو تهیه کرده،دقت کنید.گویی او بی آنکه بداند موفق می شود یا نه،می خواسته سندی از کارش برجا بگذارد و مانند تمام آرتیست هایی که به هنر چیدمان رو می آورند،دوربین فیلمبرداری و عکاسی جزیی ضروری از کارش بوده است.اما فیلم از انگیزه های چنین آدم غریبی هیچ نمی گوید.از این که مردی با چنین رویایی کیست،حرفی به میان نمی آید.او از کجا آمده و به کجا می رود؟اکنون کجا ایستاده است؟آیا اکنون عطش سیری ناپذیر او برای دست کشیدن بر ابرها،همچون برج های دوقلو ناپدید شده اند؟
گرچه فیلم،تکمیل پرتره هنرمندش را ناقص رها می کند،اما با این وجود "مردی روی سیم" فیلمی جذاب و دیدنی است که شب شما را چراغانی خواهد کرد.خوشبختانه این بار به کسانی که ای میل می زنند و مشکل یافتن فیلم های مستند را دارند،باید نوید دهم که این فیلم در برنامه نوروزی "مستند چهار" پخش خواهد شد.یادتان باشد که یک شب عیدتان را به سوداهای آقای پتی بسپارید.

شماره نوروزی روزنامه فرهنگ

۲۰.۱۲.۸۷

سنت های کارت را بشناس

طبقه بندی های نادرست و دور بودن از مسائل نظری دیروز و امروز جهان،باعث ایجاد باورهایی نادرست در سینمای مستند ماست.درست زمانی که تمام رسانه های خرد و بزرگ در حال ترکیب شدن با یکدیگرند و از میان این نوزایی ها قالب های هنری نوینی در حال سر برآوردن هستند،هنوز در ایران مثلا بحثی بر سر این درمی گیرد که استفاده از نگاتیو بهتر است یا ویدئو؟ و از میان تمام بحث های این چنینی،بحث فیلم هنری و فیلم تلوزیونی داغ تر از باقی است و پرت تر از آنهای دیگر.

قصه اش این است که بضی از همکاران من،فیلم ساختن برای تلوزیون ها را ننگ می دانند و افتخارشان را در ساخت فیلم های مستند هنری می جویند.آن ها یا نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند که آنچه ما امروز در ایران با نام مستند هنری می شناسیم،دقیقا توسط سیاست های تلوزیون پایه گذاری شده است.منظور از سینمای مستند هنری در ایران امروز،همان "دایرکت" سینمای آمریکایی است.یعنی همان حال و هوای سینمای "مستقیمی" که تلوزیون بعد از جنگ جهانی دوم پایه گذاشت و در دهه شصت،شکل نویی را در مستند سازی باعث شد.
ما باید سنت هایی که در آن ها کار می کنیم را بشناسیم تا دچار توهم های آنچنانی نشویم.این توهم است که با سنت های مدیومی مانند تلوزیون کار کنیم و بعد با ژستی رادیکال از نوآوری صحبت کنیم.بسیاری از تکنیک های کلاسیک حرفه ما را نیاز های برنامه سازان تلوزیونی بوجود آورده اند.من عاشق "ریچارد لیکاکی" هستم که حالا با دوربین دیجیتال کوچکش برای تهیه کنندگان مخالف خوانی می کند،اما یادمان باشد که او ابتدا از تلوزیون شروع کرد.تجربه های نوی او و "رابرت درو" در کمپانی تایم،تحت سفارش ها و نیاز های تولید شبکه های تلوزیونی شکل گرفتند.همان نیازهایی که سرانجام برای ما دوربین های دیجیتالی مان را به ارمغان آوردند. و گرچه نمی توان منکر بود که استاندارد های برنامه سازی تلوزیون،مانند بسیاری از شیوه های حاکم دیگر،تاثیرات منفی خودش را دارد و یکسان سازی ای را رایج می کند که همواره ما مستند سازان از آن گریزان بوده ایم.اما با این حال همین شبکه ها سرمایه رویاپردازی بسیاری از فیلمسازان بزرگ دنیای مستند را فراهم آورده اند،و البته آنان نیز با چالش های خود مرز های سبکی و فنی کارهای تلوزیونی را گام به گام جلو تر برده اند.

یکی از کتاب هایی که می تواند تا حد زیادی سوتفاهم های مان را در مورد مستند های تلوزیونی از میان بردارد کتاب جذاب "مقدمه ای بر مستند تلوزیونی" اثر "ریچارد کلبرن" و "جان آیزود" است.انتخاب بجای این کتاب و ترجه اش را مدیون ذهن فعال و خستگی ناپذیر پدرمهربان مان آقای محمد تهامی نژاد هستیم.ناشر این کتاب "اداره کل پژوهش های سیما"ست که امید می رود دسترسی بیشتر به کتاب را،با پخش درست تری امکان پذیر نماید.این کتاب بهترین و به روز ترین اثری است که تا به حال در ایران و در رابطه با تولید مستندهای تلوزیونی ترجمه شده است.نویسندگان کتاب که از اساتید گروه فیلم و رسانه دانشگاه استرلینگ هستند با جزیی نگری خاص شان قدم به قدم،تاریخ و کارکرد و شکل مستندهای تلوزیونی و تغیرات و انطباق های آن با نیاز های برنامه سازان امروزی را دنبال می کنند.همچنین این کتاب به ارزیابی رابطه تلوزیون و مخاطبان گسترده اش (حلقه مفقوده در رسانه های ایران) می پردازد و گرایش های درست و نادرست آن را تحلیل می کند. خواندن متون این چنینی برای رفع توهم های ما لازم اند.می توانیم از منتقدان همیشگی تلوزیون و مصلحت اندیشی هایش باشیم اما چرا باید خانه اصلی مان را با آن همه مخاطب اش رها کنیم و برای مدیران جشنواره ها و اندک تماشاگران شان فیلم بسازیم؟این کتاب به ما می گوید اگر هم چنین کردیم،حداقل آن قدر واقع بین باشیم که نیندیشیم انتخاب هنرمندانه تری داشته ایم.
روزنامه اعتماد ملی ،بیستم اسفند هشتاد و هفت

۱۳.۱۲.۸۷

نهنگ تهران

در یکی دو هفته گذشته،دو سه باری گرد و غبار از اطراف تهران کنار زده شد و از پس و پشت زاویه های تنگ و باریک شهر می شد دماوند را واضح تر از همیشه دید.در هر دیدار به این می اندیشیدم که چقدر این کوه های سفید به تهران هویت می بخشند.هویت جذاب و خاصی که انگار ما نمی پذیریم اش و پیشنهاد درونش را نمی بینیم.اما به جایش به ضرب و زور طراحی های دمده،می خواهیم نماد های دست چندم بنا کنیم و سازه های کیلومتری بسازیم.ما به اجبار می خواهیم "سبک زندگی" ای را برای خودمان بنا کنیم که از تجربه های زندگی روزمره مان جداست.از داشته هایمان،از علائق مان و از هر آن چیز واقعی اطرافمان.مثلا موسیقی واقعی در جامعه را زیر زمینی می خوانیم و لایق ضبط و اجرا نمی دانیمش،اما پول های بزرگ خرج سفارش های بزرگ،برای موسیقی های ناآشنا ولی فاخر می کنیم.آثاری که کمتر کسی حاضر است شب ها که خسته به خانه می رود در دستگاه پخش ماشین اش بگذارد و با آن شهرش را نظاره کند.این گونه عرصه عمومی روز به روز از عرصه خصوصی جداتر می شود و آن روح واقعی شهروندی سرخورده در همان مه کثیف تهران گم می شود و می رود پی کارش.در این مثال معروف دقیق شده اید که می گوید:«حرف دل ات را بزن».یعنی پیش فرض ما ایرانی ها این است که آن چیزی که سر زبان ماست،حتما خلاف آن چیزی است که در نهان دل مان می گذرد.چرا حرف دل ما نمی تواند به سبک زندگی مان راهی پیدا کند؟و چرا سبک زندگی ما ربطی به آثار فرهنگی مان ندارد؟

جشنواره فیلم شهر،این روزها در حال برگزاری است.در نشست های خبری این فستیوال،آمار های لازم برای برگزاری یک جشنواره درخور شهر تهران به گوش خبرنگاران رسید و بخش های متنوع آن نیز پیشاپیش خبر از یک اتفاق فرهنگی را می دهد.اما به راستی این اتفاق چه نسبتی با مردم شهر دارد؟آیا هیچ یک از شهروندان واقعی به این ضیافت دعوت خواهند شد؟آیا تهران(باقی شهرها را باید فراموش کنید)تصویر خودش را در این فیلم ها به جا خواهد آورد؟آیا در آن فیلم های شهری،چهره مردم و خواسته های شان منعکس شده است؟در هفتاد و چند فیلمی که به بخش مسابقه مستند جشنواره راه یافته اند،آیا می توان اسنادی از حال و روز واقعی مردم تهران و حرف دل شان یافت؟و یک پرسش معیار گونه برای من این است که به راستی چگونه بی هیچ زحمتی ما صاحب این تعداد مستند شهری شدیم؟

شهرها زنده اند و نفس می کشند و بی نیاز از بخشنامه ها و جشنواره های ما به راه خودشان می روند.تهران هنوز زنده است و اگر که ما زوری داشته باشیم بهتر است خرج این کنیم که در کنارش گام برداریم و احوال دل اش را بی واسطه در آثار هنری مان منعکس کنیم.پیدا کردن راه های بیشتر برای برچسب شهری زدن به فیلم ها،هرچند به قصد خیر پربارتر کردن یک اتفاق،موضوع خنکی است که این شهر پیچیده به هیچش خواهد انگاشت.بهتر است بیاموزیم چطور به شهر ها نگاه کنیم و چطور به آن ها گوش دهیم.تن زخمی تهران هنوز نفس می کشد.همچون نهنگی که با انبوه نیزه ها بر پشت به راهش ادامه می دهد.می خواهیم تیرهای دیگری شلیک کنیم؟
یادداشت های روزنامه فرهنگ . هشت