۱.۶.۸۸

خانواده ماییم

بعد از بیانیه عدم شرکت مستند سازان در جشنواره سینما حقیقت،این روزها دوباره حرف از خانواده سینمای مستند شده و این که چرا ما با بیانیه مان،حرف های داخل خانه را به بیرون از آن برده ایم.راستش حالا باید پرسید کدام خانواده؟ آیا این صد و چهل معترض (که راهی جز اعتراضی این چنینی برایشان نمانده) همان خانواده مورد نظرند یا همکارانی که از بالا (حتی با قصد خیر) برای ما خانه و خانواده را معنی می کنند؟
سال گذشته مجله فیلم از من خواست مطلبی درباره دومین دوره جشنواره سینما حقیقت بنویسم.اما من به جایش درباره اهمیتی که جشنواره ها برای ما داشته اند نوشتم و تیترش را گذاشتم «خانواده سینمای مستند».امروز به این می اندیشم که گرچه مخاطب یادداشتم همکاران خودم بوده اند اما اگر اندکی از حس و حسرت موجود در آن،توسط سیاست گذاران فرهنگی مان و دلسوزان خانواده شنیده می شد،شخصا آن بیانیه را امضا نمی کردم.آیا روزی می رسد که ما به جای ارشاد دیگری،خیلی ساده به او گوش دهیم؟و اما آن مطلب :

خانواده ی سینمای مستند
(به بهانه دومین جشنواره سینما حقیقت)

می گفتند نسل ما پنجاه و هفتی ها به بعد،بسیار عجول است و همه چیز را همین حالا می خواهد و بسیار ناپخته اما مدعی است. در دلم می گفتم شما درست می گویید اما ما که ادامه شما نیستیم که این همه می رنجانیم تان. اگر هم می خواستیم نمی توانستیم ادامه ای حتی غیر منطقی باشیم. ما بچه های نسل دیجیتالیم که وقتی فیلم هایمان را ساختیم تازه فهمیدیم شما هم وجود داشتید و می شد از شما و فیلم هایتان هم یاد بگیریم. ما مکتب نرفتیم و خاک صحنه نخوردیم و از همان اول روی سیاه مشق هایمان می نوشتیم : فیلمی از ... ! ما متعلق به دوران وی.اچ.اس بودیم و قبل از این که گلستان و شیردل و اصلانی و خیلی های دیگر را بیابیم از هر فیلم درب و داغان و صدبار کپی شده فرنگی که به دستمان می رسید تقلید می کردیم. ما دهه شصتی ها حتی قبل از این ها با جیره روزانه کارتون های تلوزیون و کتاب های دست دوم تن تن و ژول ورن بزرگ شدیم و نه می دانستیم موج نویی ها که بودند و نه می دانستیم فریدون رهنما از پاریس چه آورده بود. ما همه چیز را از تهش یاد گرفتیم و در جزیره های مان چرخ ها را از نو اختراع می کردیم. البته گمان نمی کنم این ها برای هیچ نسلی افتخارآمیز باشند اما به هر حال ما این طوری بالا آمدیم و این گونه در سینمای مستند و کوتاه،رویای مان را شروع کردیم. اما از اوایل دهه هشتاد به این طرف و به خصوص از جشنواره مستند کیش بود که ما بچه های لجباز مدعی آرام آرام با فضایی از عقبه مان و آدم های آن آشنا شدیم و فیلم هایمان را کنار هم دیدیم و گپ زدن هایمان شروع شد. من باکامران شیردل،پیروزکلانتری،روبرت صافاریان، مهوش شیخ الاسلام،رضا مقدسیان،ارد عطار پور و فرهاد مهرانفر و خیلی از آدم حسابی های سینمای مستند در همین جا آشنا شدم.گرچه آن سال ها بدرستی درک نمی کردیم،اما جشنواره ها تبدیل به معابدی می شدند که حلقه های گم شده را به هم وصل می کردند و هرچند سیاست های شان همواره خیلی ها را می رنجاند اما ما را به هم دیگر نشان می دادند.اگر در نوشته های سالهای اخیر جستجو کنید،شگفتی دو طرف جبهه را از آشنایی با هم،به خوبی درک خواهید کرد.حتی با بسیاری از فیلم سازان نسل خودم نیز اولین بار در همین جشنواره ها آشنا شدم.با بهمن کیارستمی،مهرداد اسکویی،محمد شیروانی،بهفر کریمی،الهام حسین زاده،مهناز افضلی و مرجان ریاحی و خیلی های دیگر به واسطه همین جشنواره ها آشنا شدم و گفتگویی هرچند اندک میان مان درگرفت.ذره ذره فضایی شکل یافت که همه معترف شدند ما یک خانواده ایم.ما پدران و مادران فرهنگی مان را یافتیم و آنان فرزندخوانده های عجیب و غریب شان را پذیرا شدند و خب هر خانه ای جهنم خودش را دارد! جشنواره سینما حقیقت امسال و سالن های شلوغش دوباره نشان دادند که اگر سقفی باشد،بسیاری مایلند در سایه اش با هم زندگی کنند.چنان که در آن شش روز میهمانی،تمام نسل های این سینما گرد هم آمدیم و با هم زندگی کردیم و فیلم دیدیم و بحث کردیم و نوشتیم و خواندیم و بزرگ تر شدیم و چه زندگی های غریب و متنوعی را که در پرده های جلوی چشمانمان مزه مزه نکردیم.گرچه جشنواره های دولتی،فضای کنونی سینمای مستند ما را رنگی از واقعیت بخشیدند اما ای کاش زورش را داشتیم تا خانه ای همیشگی بنا کنیم.ما به استمرار این فضا برای پیشرفت مان احتیاج داریم.برای این که بیشتر دیده شویم و به خصوص توسط مخاطبان واقعی مان دیده شویم.ما و کیلومتر ها فیلم های گرفته شده مان به نقد شدن نیازمندیم،به فضای مطالعاتی و مجله ای تخصصی،به دیالوگ هایی با همرزمان مان در علوم انسانی.و گمان نمی کنم کسی بهتر و بیشتر از خودمان ضرورت ایجاد این فضا را به درستی درک کند.حتی حالا که همدیگر را یافته ایم باز منتظریم تا تمام این ها را نیز نهاد های دولتی برایمان آماده کنند؟وقت آن نرسیده که این حیاط خلوت را آب و جارویی کنیم و آماده میزبانی شویم؟
آبان هشتاد و هفت.مجله فیلم
مطالب مرتبط
یک اعتراض محترمانه (ناصر صفاریان)
همه ما خانواده مستندیم (جواب مرضیه ریاحی به همین یادداشت)
خانواده ماییم(تشریح و توضیح محسن قادری بر همین یادداشت)

1 نظرات:

سعید کیانپور گفت...

یادمه یکی یه جا میگفت انگار اینجا همه چیزمون در حد همون پیکان مونده. فقط داریم به تیراژ تولید این چهار چرخ عقب افتاده افتخار میکنیم.
تا وقتی استقلال نباشه خانه و خانواده خیلی معنای درستی نمیتونه داشته باشه. چیزی که الان هست بیشتر شبیه یه یتیم خونه میتونه باشه. باید نشست و صبر کرد تا شاید یه روزی یه جایی یه بابالنگ درازی سراغمون بیاد و دست و یکی و دو نفر رو بگیره. شاید روزی روزگاری یکی از این یکی دو نفر کسی بشه و سری تو سرا. البته اگه قبلش نخواد از سر مصلحت با بابا لنگ درازش ازدواج کنه و یا برا ادامه تحصیل بره اون ور این آبها. نمیشه به زور برا یه خانواده یه سقف جور کرد و دو سه نفر رو از سر ناچاری زیرش جمع کرد و اتیکت خانواده رو روش چسبوند.