۱۹.۲.۸۸

سایه آقای خیال

می خواهم برای گفتگویی با حمیدرضا صدر آماده شوم.یک گپ و گفت تلوزیونی ساده و خودمانی است،اما من احساس ام این است که واقعا باید آماده شوم.نمی توانم با او که یکی از محبوب ترین نویسندگان ام است،ساده روبرو شوم.اول برای این که بیش از ده سال است که با هیجانی خاموش،یادداشت هایش را در کسوت یک ژورنالیست جامع الاطراف دنبال کرده ام و به راستی یکی از کسانی است که نوشته های پرشور و شیفتگی صادقانه اش،انگیزه قدرتمندی بوده اند در من برای نوشتن از آن چه دوستش می دارم. نوشته های او به من حسی از اعتماد را بخشیده اند که آدمها (هرکه می خواهند باشند) می توانند با سلیقه های شان و شریک کردن دیگران در آن چه با شیفتگی کودکانه شان دنبال می کنند نیز هویت خاص شان را بیابند.

دوم این که او آدمی است که عاشق کارش است.آدم هایی مانند او روز به روز کم و کمتر می شوند و معمولی ها هر روز و هر لحظه به کسانی مانند او که جان سالم به در برده اند شلیک می کنند.می خواهید وسواس عاشقانه اش را ببینید؟رجوعتان می دهم به مقدمه مفصلی که بر یکی از به یادماندنی ترین مصاحبه های تاریخ سینمای ایران نوشته است.مصاحبه اش با فرخ غفاری را می گویم.در آنجا مردی را می یابید که با دقت و وسواس تمام،اسناد و مدارک لازم را پیش از دیدار جمع آوری می کند تا خودش را برای گفتگو با تکه ای از تاریخ مان آماده سازد.و حالا من نیز به همان شیوه او سعی دارم خودم را آماده کنم،انگار که قرار است کار مهمی انجام دهم.

به مقاله ها و کتاب هایش سرک می کشم و سعی می کنم کدهایی بردارم تا بتوانم ساختاری برای گفتگوی مان پیدا کنم.باز هم همان مقدمه اش بر مصاحبه با غفاری را پیش روی ام می گذارم.دوباره به نثر قدرتمند صدر نگاهی می اندازم و به جزییاتی که با مهارت ترسیم می کند.آن جا که سعی می کند تا پرتره فیلم باز عاشقی مانند خودش را با جزییات کامل ترسیم کند.و به راستی که برای این کار مایه می گذارد و تا آنجا پیش می رود که چهره غفاری را در یک فلاش بک رویاگونه نیز به یاد می آورد و توصیف می کند.اما از همه این ها می گذرم و دوباره و دوباره می خوانم که چگونه با مهارت تمام در پس افشای تکنیک های مصاحبه اش،خودش را نیز بیان می کند و این که چگونه این کار نه تنها نوشته اش را کم ارزش نمی سازد،بلکه اصالت نگاهش را اعتبار هم می بخشد.اصالتی که کم مورد تقلید منتقدان جوان سینمایی نویس ما نبوده است.

هنوز خوب به یاد دارم ارزش نوشته های گرم و زنده اش را که من و رفقا،هر ماه در شهری کوچک و خاکستری با ولع دنبال می کردیم و هنوز قدر می دانم آن چه او در سایه خیالش به ما از تاریخ سینما آموخت.من قسمتی از نگاهم را از دنیایی برداشته ام که او در مقاله هایش بازتاب می داد.دنیایی که سینما را در پیوند با نگاهی جامعه شناختی و تاریخی می دید و فرهنگ عامه را خوار نمی شمرد.به صداقت او ایمان دارم هنگامی که در اولین جمله از مقدمه ی کتاب سینمایی اش "درآمدی بر تاریخ سیاسی سینمای ایران" می نویسد:« سپاس از خوانندگان مطالب ام که در طول سال ها هرگز اجازه ندادند سینما را عاری از حضور مردم نگاه کنم».
چه کسی گفته نوشته های نویسندگان و روشنفکران ما را تنها خودشان می خوانند؟چه کسی گفته روزنامه نگاران همچون جزیره هایی تنها هستند که صدایشان به گوش مردم نمی رسد؟آقای صدر عزیز ما پیغام عاشقانه شما را در یک بطری،در ساحلی نه چندان امن یافتیم.ما از آن یادداشت های به ظاهر ساده انرژی گرفتیم و با همدیگر تقسیم اش کردیم و هرکداممان به یاد شما بطری ای به آب انداختیم.
یادداشت های روزنامه اعتماد ملی . سه

2 نظرات:

ایمان احمدزاده خلیفه گفت...

سلام دوست قدیمی. البته یادداشت هایت را به شیوه ی مقبول تر کاغذی، توی روزنامه می خوانم ولی لینکت را می گذارم توی وبلاگ بسیار پر طرفدارم (با ماهیانه بیش از 10 بازدید!!). اگر حوصله داشتی به خانه ی اشتراکی من سر بزن.

ناشناس گفت...

جناب آقای به اصطلاح بهرامی نژاد شما انسان تاریخی ای هستید / لطفآ برای پست هایتان را تاریخ بگذارید.

(خلیل امامی)