tag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post4933454030590869832..comments2017-06-13T05:39:41.073+04:30Comments on رضا بهرامی نژاد: راهنمای مهاجرت در دهه هشتادreza bahramihttp://www.blogger.com/profile/05914766732395292050noreply@blogger.comBlogger18125tag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-73444889224269255382009-12-01T00:34:40.484+03:302009-12-01T00:34:40.484+03:30منم تصمیم داشتم برم
اما بارشته من (گرافیک) و همسرم...منم تصمیم داشتم برم<br />اما بارشته من (گرافیک) و همسرم (معماری) مثل اینکه هیچ جا ما را راه نمیدهند<br />ولی یک چیزی و اون اینکه این رفتن خیلی غمناک نیست<br />پشتش زندگی هست و یک دنیای جدید<br />هرچند سخت<br />پس رفتنی است همراه باشادی <br />موفق خواهید بود<br />و به شما تبریک میگمهالهhttp://holyhallen.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-81074996346904915612009-11-27T19:55:50.588+03:302009-11-27T19:55:50.588+03:30تلخ بود دوست من تلخ تلخ
انگار من را سروده بودی
حکا...تلخ بود دوست من تلخ تلخ<br />انگار من را سروده بودی<br />حکایت من هین هست دنبال فرار کردن ام.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-40538889432122125572009-11-10T10:56:35.589+03:302009-11-10T10:56:35.589+03:30... نمی دونم صبحی رو که با صدای فرهاد و خوندن نوشت...... نمی دونم صبحی رو که با صدای فرهاد و خوندن نوشته شما ( برای نخستین بار ) و ریختن اشک به پهنای صورتم شروع کردم , شبش روبه کجا خواهم رسوند ! ... هرچند تمام دیشب با این فکر گذشت که چقدر تنهام ... حالا با خوندن نوشته شما و نظرات دیگران ! ... می دونم که تنها نیستم ! ...Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-51330608294041784462009-11-02T19:45:37.174+03:302009-11-02T19:45:37.174+03:30می خوام برم........چرا؟می خوام برم........چرا؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-25455500817600947392009-10-27T22:42:55.501+03:302009-10-27T22:42:55.501+03:30سلام آقای بهرامی
یادته یه بار به من تو دفتر پویش ف...سلام آقای بهرامی<br />یادته یه بار به من تو دفتر پویش فیلم گفتی چرا اینقدر دپرسی! نا امیدی!<br />حالا من فکر میکنم که سر جام موندم ولی تو گاز گرفتی مارو هم رد کردی!<br />صبر کن با هم بریم بابا! سر پیچ چپ میکنی.<br />وضعیت ما مثل وضعیت مسافرهای یه قطاره که به ایستگاه میان راه رسیدن!<br />دیگه وقت حرکت قطاره...<br />یا باید قطار اول رو پیاده شی و سوار قطار دوم شی ، یا باید تو قطار اولی بمونی و بمونی. قبول دارم که تو اولی خاطره داریم، بوی آشنایی داره، ولی همه جاش زنگ زده، لکوموتیوش مرده! دیگه مال تو موزس. دیگه پیر شده! داره نابود میشه! باید سوار قطار بعدی شد که همه چیزش غریبه، تازس! بوی عجیبی میده! چون اولی زنگ میزد از رو تجربه دومی رو زد زنگ ساختن<br />ولی با حسای اولی تو دومی نرو!<br />کسایی که شاکین، چمدون حساشون رو هم بردن،خب اینجوری نمیشه! <br />حالا چون نمیشه میخوان برگردن و تو اولی بمونن! میترسن چمدونشون رو بزارن کنار! تمام چیزیه که دارن!!<br />چرا نباید تو موزه ببینیمش؟ چرا باید توش باشیم و با یه چمدون(که فقط برای ما خوش بو هستش) نابود بشیم؟<br />هر وقت دلمون گرفت میریم تو موزه کنار فسیل دایناسور ها ، نگاش میکنیم و واقعا ازش لذت می بریم. چه ایرادی داره؟<br />تازه جنبه خوبش اینه که این قطارها هر چند صد سال یکبار حرکت میکنن!<br /><br />به فکر منظره های جدیدی باش که از پشت شیشه قطار میبینی!<br /><br />راستی "گودر" چیه؟<br /><br />نمای بسته از بلندگوی نصب شده در یک ایستگاه قطار- کمی متروک - غروب:<br />"خششش...خشش... مسافرین محترم و خسته قطار فلات ایران!لطفا برای سوار شدن به قطار بعدی! سریعتر به سکوی شماره 2 مراجعه فرمایند! این آخرین اعلام میباشد!البته برای اونایی که بلیط تهیه کردند... ... خششش ... خششششششش..." <br />فید اوت!میثم کشاورزhttp://www.3dparse.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-5518687240591219762009-10-27T22:33:08.177+03:302009-10-27T22:33:08.177+03:30ظریفی می گفت: هر جا می خوای بری برو! فقط هرجا می ر...ظریفی می گفت: هر جا می خوای بری برو! فقط هرجا می ری غیر از لپ تاپ، مسواک و عقلتم با خودت ببرحسینnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-16977507601001055622009-10-27T14:39:01.846+03:302009-10-27T14:39:01.846+03:30من هم تصمیم گرفتم برم. فقط پول نداشتم. با همه جنگی...من هم تصمیم گرفتم برم. فقط پول نداشتم. با همه جنگیدم. فرم پر کردم و آخرش فهمیدم که باید برای سه سال آینده اقدام کنم ولی کمی که عصبانیتم تموم شد، به این نتیجه رسیدم کسی که باید این کشور رو ترک کنه، من نیستم. حالا می مونم. تصمیم گرفته ام که بمونم. حتی اگر من رو هم بگیرند.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-47163483367436445232009-10-27T12:13:37.034+03:302009-10-27T12:13:37.034+03:30منم این حس رو دارم ولی می دونم که با فرار کاری درس...منم این حس رو دارم ولی می دونم که با فرار کاری درست نمیشه ! شاید بدترم شدAnonymoushttps://www.blogger.com/profile/01359332011274954548noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-5099485417604957812009-10-27T10:58:33.538+03:302009-10-27T10:58:33.538+03:30حالا که اومدم اینجا می بینم از تمام دنیا حق من فقط...حالا که اومدم اینجا می بینم از تمام دنیا حق من فقط همون یه ایرانه که می تونم برم تو خیابوناش داد بکشم .<br />حالا شما از مهاجرت می گید؟ من از برگشتن می گم . روزی که کارم اینجا تموم بشه فرداش برمی گردم.<br />اینجا ارزونی خودشون.مال اینجا که نباشی آزادی اینجا روهم نمی فهمی . از بس همه گذاشتن و رفتن اینطوری شده .Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-30072070959931618572009-10-27T10:46:31.221+03:302009-10-27T10:46:31.221+03:30اوپس
آخه من چرا باید بیام این متنو ساعت نه صُب بخ...اوپس<br /><br />آخه من چرا باید بیام این متنو ساعت نه صُب بخونم؟ <br /><br />رسماً الان پـُـکوندی منو<br /><br />آدمی نیستم که دلم واسه کوچه یا خیابونای تهران تنگ بشه ، برام فقط یه سری آدم عزیز هستن که دلخوشی های منن تو این جای لعنتی (جاییکه از شدت بیزاریم از همه چی منو خونه (نشین کرده <br /><br />اون لحظه ی فورودگا - لحظه ی کندن - وای مسلماً تا فیها خالدون تکون خواهد داد <br /><br />سخت نگیریم آقای پرنده<br />وختی یو دُنت وانت تو اِستِی <br />وختی از اینجا بودن و یکتواختی لذتی نمیبری<br />دِلو میزنیم به دریا و با اون بالـُنای سیاه اگه وسط راه نـَتِرکن میریم اونور آب<br />خب اون ور حداقل دیگه واقعاً امپراطور زندگیت هستی و دَربونا<br />مؤدبن <br /><br />بری خارج دیگه اداهای خارجی بد نیس که هیچی ، میتونی اداهای داخلی هم دربیاری <br />اصن موضو همینه که بعد از فورودگا دیگه هر ادایی که میخای در میاری<br />اگه شما سه تا اینجا ادای متالیکا رو بد در میوردین ، باور کن خود<br /> متالیکا تو کنسرتاشون ادای خودشونو بد در میارن ؛ گاهی اِنقده فالش میزنن که خودشون به خودشون میخندن . فک میکنی اگه هِتفیلد ایرانی بود الان چی کاره بود؟ بهترین چیزی که براش در نظر دارم کاسبی ِ فیلمای شاد و جـِنسای مثقالیه ... بـِناز به خودت که جنگیدی و هنوز کم نیوردی و میخای بیشتر ازاینا بری جلو<br /><br />ممکنه بری اونجا بعد دو سال بخای برگردی ولی<br />اگه اینجا موندی و ده سال بعد بگی باید ده سال قبل میرفتم چی؟ به نظرت با اینجا موندن چیزی عوض میشه؟<br /><br />ای کاش آدم بتونه تصمیم بهترو بگیره و کاری کنه که در آینده پشیمون نشهM a c a r o n ihttps://www.blogger.com/profile/10748942436337798350noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-46842285779124210052009-10-27T00:42:02.536+03:302009-10-27T00:42:02.536+03:30این روزهای تلخ رو چه شیرین وصف کردی .مطلبت رو دوس...این روزهای تلخ رو چه شیرین وصف کردی .مطلبت رو دوست داشتم اگر چه زخمی ام کرد .می دونم روزی می رسه که همه حالمون بهتر بشه . به رویای اون روز دلخوشم .عادلhttp://www.adeljavan.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-39755021590577255552009-10-26T23:29:38.421+03:302009-10-26T23:29:38.421+03:30کاش یک نفر ما را روشن می کرد که چی ما را به این زم...کاش یک نفر ما را روشن می کرد که چی ما را به این زمین لعنتی وصل کرده است که باید مدام بین وسوسه رفتن و تردید ماندن دست و پا بزنیم؟مسعودhttp://tajrobehayeeazad.wordpress.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-47638288060350171822009-10-26T19:32:43.979+03:302009-10-26T19:32:43.979+03:30راست گفتن که خارج اینفدها هم خوب نیست. مثلا همین خ...راست گفتن که خارج اینفدها هم خوب نیست. مثلا همین خارج ما، مثل مرگ سرده! از من به شما نصیحت، مخصوصا برای کسایی که استعداد افسردگی دارند تو رو به جدتون حالا که دارین در به در می شین آب و هوای هر جایی رو که می خواین برین چک کنین. گفتنش ممکنه الان مضحک بیاد ولی واقعا مهمه!<br />من از معدود انسانهای روی کره زمینم که به جبر جغرافیا اعتقاد داره و می خواد برگرده ایران! <br />زنده باد خیابان انقلاب و بازارچه تجریش!زیتاnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-58251217427347181142009-10-26T14:55:35.318+03:302009-10-26T14:55:35.318+03:30آقا دردنامه ای درباره مهاجرت شما خیلی چسبید. سلین ...آقا دردنامه ای درباره مهاجرت شما خیلی چسبید. سلین وار بود.Unknownhttps://www.blogger.com/profile/08143223257690109637noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-44756206676873942032009-10-26T14:55:31.930+03:302009-10-26T14:55:31.930+03:30آقا دردنامه ای درباره مهاجرت شما خیلی چسبید. سلین ...آقا دردنامه ای درباره مهاجرت شما خیلی چسبید. سلین وار بود.Unknownhttps://www.blogger.com/profile/08143223257690109637noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-14174367756495405082009-10-25T22:12:15.745+03:302009-10-25T22:12:15.745+03:30تو داری برنامه می ریزی که بروی. من هم فقط ترجمه ی ...تو داری برنامه می ریزی که بروی. من هم فقط ترجمه ی مدرک و اپوینتمنت سفارتم مانده. دوستان بی شماری هم دارم که رفته اند یا دارند می روند. اما ... و امایی مهم ... من نمی خواهم از درد وطنم خلاص شوم. اصلا دوست ندارم که یک روزی با خودم بگویم که من آزادم و می خواهم که وطنم را خودم انتخاب کنم. این جبر را دوست دارم. من بر می گردم. انتخاب من ماندن در همین چاه ویل است. ولی دوست دارم تا جوانم، جهانگردی کنم. ببینم همه جای این زمین زندگی آدم ها را له می کند یا نه؟ <br />گرچه اینها مانع این نمی شود که این روزها مثل فرهاد -یا کمی دیوانه وارتر- مدام پشت سر هم تکرار کنم:<br /><br />ای كاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها میشد با خود ببرد هر كجا كه خواست ... ای كاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها میشد با خود ببرد هر كجا كه خواست ... ای كاش ...<br />پ.ن: حتماً می دانی که شأن نزول این شعر کدکنی چیست. یک روز بهاری استاد کدکنی می بیند که گل فروش های گوشه ی خیابان، جعبه های چوبی گل های بنفشه را با خود این ور و آن ور می برند. خاک داخل جعبه وطن بنفشه هاست و ... باقی ماجرا!سید مرتضیhttp://hashemimadani.netnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-83294871784228549442009-10-25T15:01:06.720+03:302009-10-25T15:01:06.720+03:30آدمهایی که دیده ام دو دسته اند. دسته ی اول معتقدند...آدمهایی که دیده ام دو دسته اند. دسته ی اول معتقدند سال 88 در دهه هشتاد است و دسته دوم یقین دارند در دهه 90 است. یکی به من بگوید کدام یک درست است بالاخره؟<br /><br />اروینAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2251020512881364512.post-57437265085977925452009-10-25T12:02:27.277+03:302009-10-25T12:02:27.277+03:30من اما این کارها را نمی کنم.
ازخودم می پرسم چند وق...من اما این کارها را نمی کنم.<br />ازخودم می پرسم چند وقت است میدان خوش تیپ های شهرت،ونک، را ندیده ای.<br />ای کاش من هم آرزوهای تو را داشتم.<br />کاش دلم میخواست بدانم کجای دنیا فیلمبرداری زیر آب درس میدهند؟<br /><br />مدتهاست بزرگترین آرزویم این است که آرزویی داشته باشم... <br />این فلورازپام عجب رفیق خوبی ست <br />تا صبخ در آغوشت می گیرد.مهدیhttp://www.blogfa.comnoreply@blogger.com